ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پیرمرد رو به ” مایکل ” کرد و گفت :
” من به تو این قدرت رو منتقل می کنم که با انرژی خودت بیماری آدمها رو درمان کنی … ایرادی هم نداره که به خاطر این کار ازشون پول بگیری … اما مراقب باش که از انرژی ات استفاده نابجا نکنی ! “
” مایکل ” قول داد و پیرمرد هم نیرویش را منتقل کرد .
” مایکل ” خیلی زود به عنوان دکتر انرژی درمانی برای خودش اعتبار دست و پا کرد و صاحب پول و ثروت و شهرت و … شد اما …
اما از آن روز که به عنوان مشاور و مباشر در خدمت یک قمارباز حرفه ای استخدام شد تا با نیرویش دست حریفان را بخواند و به قمارباز بگوید که چگونه بازی کند ، حرفهای پیرمرد را فراموش کرد و …
آخر این طمع ” مایکل ” باعث شد که هنگام تمرکز یک اشتاه کوچک بکند و دست حریف را اشتباه بگوید و مرد قمار باز دار و ندارش را ببازد و …
و در عوض یک گلوله توی مرکز انرژی ” مایکل “ خالی کند !!!